با سلام
بنده پسری مجرد هستم که وارد دهه سوم زندگی شدم. تحصیلات دارم , سربازی رفتم , تخصص دارم و به لطف خدا سر کار میرم و همیشه خدارو شاکرم که به اندازه زندگیم دارم
متاسفانه کمبود رابطه عاطفی رو در زندگی خیلی شدید حس میکنم و طبیعت انسان اجازه نمیده تنها باشه مگر تن به انزوا و بقیه عوارض این تنهایی بده ...
احساس میکنم نداشتن رابطه عاطفی و رفاقت های صمیمی علت اصلی استرس و تنش های روزانه هم هستش و خیلی وقته دارم سنگینی سایه افسردگی رو روی خودم حس میکنم.
متاسفانه بخاطر شرایط اقتصادی جامعه , مشکلات فرهنگی و تحقیق هایی که روی زندگی نزدیکان انجام دادم , بنظرم ازدواج شاید بجای اینکه بهم کمک کنه بدتر ضربه سخت تری بهم وارد بشه و از گذشته بدتر بشم. متاسفانه نه اینکه بد بین باشم و از الان به طلاق فکر کنم یا بقیه مشکلات ,,,,
ولی آمار وحشتناکی که تو جامعه وجود داره و چیزایی که با چشم میبینیم هر انسان عاقلی رو به فکر فرو میبره و تصمیم میگیره احتیاط کنه و کمی خودش رو عقب نگهداره.
اگرم همسر خوبی پیدا بشه متاسفانه مشکل مسکن , خرج و خوراک زندگی و شرایط نابسامان اقتصادی کشور هیچ چیز رو ثابت برای زندگی نگه نمیداره و میتونه یک شبه زندگی رو به بد مسیری بکشه !!!
درکل بعد از توضیحاتی در مورد زندگی و شرایط فعلی خودم میخواستم سوالی بپرسم ...
بنظر شما رابطه عاطفی خارج از چارچوب ازدواج چقدر میتونه به این شرایط کمک کنه ؟
چون من میبینم این شرایط 2 طرفه هستش و دختر خانم ها هم هستن که درگیر این آشفته بازار شدن و اونا هم ناچارا تنهایی رو انتخاب کردن و حتی اگر خواهر خودم هم باشه چون شرایط خودم رو میبینم از تنها بودن منع اش میکنم ...
بنظر شما پیدا کردن یک خانم برای دوستی و با یا بدون هدف ازدواج می تونه به تنش ها و استرس همچین فردی کمک کنه ؟ یا بیشتر ضرر خواهم دید ؟
با تشکر